بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم...
 
درباره وبلاگ


هیچیم و چیزی کم ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید وز اهل عالم های دیگر هم.ا یعنی چه؟ پس اهل کجا هستیم؟ از اهل عالم هیچیم و چیزی کم غم نیز چون شادی برای خود خدایی ،عالمی دارد پس زنده باش مثل شادی غم ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم و مثل عاشق مثل پروانه اهل نماز شعله و شبنم اما هیچیم و چیزی کم رفتم فراز بام خانه ، سخت لازم بود شب بود و مظلم بود و ظالم بود آنجا چراغ افروختم،اطراف روشن شد و پشه ها و سوسکها بسیار دیدم که اینک روشنایی خرده خواهد شد کشتم اسیر بی مروت زرده خواهد شد باغ شبم افسرده چون خون مرده خواهد شد خاموش کردم روشنایی را و پشه ها و سوسکها رفتند غم رفت ، شادی رفت و هول و حسرت ترک من گفتند ... از بام پایین آمدم آرام همراه با مشتی غم و شادی وبا گروهی زخم ها و عده ای مرهم گفتیم بنشینم نزدیک سالی مهلتش یک دم مثل ظهور اولین پرتو مثل غروب آخرین عیسای بن مریم مثل نگاه غمگنانه ما مثل بچه آدم آنگه نشستیم و بی خوبی خوب فهمیدیم باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک هیچیم و چیزی کم. ایمیل نشریه: hich.urmiauni@yahoo.com hich.urmiauni@gmail.com
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 18
بازدید ماه : 18
بازدید کل : 25261
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1

نشریه ی دانشجویی هیچ
ما از عالم هیچیم و چیزی کم




محدودیتی که  به تعریفی  مصونیت میشود گاهی.....
و تو  را همیشه  یک طرفه به دادگاهی می فرستد که ....
و تو شاید آرزویت دیدن سایه ی تنهایی خودت در خیابان باشد.....
و شاید گاهی نگران گشت های ارشاد هم باشی .....البته از نوع ذهنی اش......
این روزها زیادند کسانی که رگ غیرتشان بسیار متورم شده است......
و روز به روز سیاه ترت میکنند که همیشه در عزا و ماتم باشی  برای جنس خودت....
برای طبیعت بودنت....برای چیزی که هستی و مثل اینکه نباید باشی......
و باید مثل  همه ی چیز های دیگر تو هم سانسور شوی.....
باید و نباید هایی که دیگری برایت تعریف میکند.....
و گاهی حتی ستم های نا آگاهانه زن بر زن.....
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم.....
جامعه ی تب کرده ای که مدام در گوشت میخواند....
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو...
دچار یک هذیان گویی عمومی هم شده است گویا...
و عجیب به تو که فریاد می زنی  "من زنم یک انسانم" به دید یک بیمار مینگرد گاهی....
این جامعه بدجور تب کرده است رفیق.

-خانم عاطفه حشمتی(گروه اجتماعی و ادبی)-



نظرات شما عزیزان:

کادیلاک سفید
ساعت0:57---15 فروردين 1391
زیبا و به جا
دل نوشته یک زن مبارز


مینا شکراللهی
ساعت20:24---9 فروردين 1391
کار از تب هم گذشته...


ندا عباسی
ساعت17:47---9 فروردين 1391
ممنون عاطفه جان از مطلب خوبت

میلاد شیراوند
ساعت22:10---8 فروردين 1391
سلام.من زیاد اهل کامنت خوندن و کامنت گذاشتن نیستم.ولی مطلب خانم حشمتی خیلی جذاب بود علی الخصوص اشاره به سانسورها و منو ملزم کرد که کامنت بزارم.دست مریزاد

سعیده یادگار
ساعت22:09---8 فروردين 1391
مرسی عاطفه واقعا قشنگ بود.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:اجتماعی-ادبی, :: 21:55 ::  نويسنده : admin